آرام آرامي قرار قراري!

سه روز رخصتي براي عيد و يك روز براي عرفه به علاوه ي يك جمعه و شنبه از اين طرف و يك جمعه و شنبه از آن طرفش يعني يك رخصتي بلند و نازنين كه ميتواني برنامه بريزي براي استراحت و گشت و گذار حسابي.

از يك هفته قبلش برنامه ام اين بود كه برويم باميان. گرچه شوهر دو دل بود به خاطر سردي هوا و اصرار داشت مزار برويم چون من تا حالا مزار را نديده ام با اينكه چند سال است ساكن افغانستانم. پر بيراه نميگفت اما نميدانم چرا هر وقت چند روز رخصتي گيرم مي آيد فقط به اين فكر ميكنم كه بروم باميان و حتي اگر نتوانم به خاطر سردي هوا هيچ جا بروم همين كه خانه ي پدري بنشينم و با برادرها و بابا  حرف بزنم و بنشينيم به قصه كردن، خودش تمام عيش من از رخصتي است. تمام هفته ي قبل از رفتن راه كابل باميان  را رصد ميكردم و هر وقت ميشنيدم قرار قراري است  دلم آرام ميگرفت.

صبح زود ساعت چهار صبح جمع كرديم و راه افتاديم طرف ايستگاه موتر هاي باميان و براي اولين بار با يك ميني بوس رفتيم باميان. از وقتي جاده ي كابل باميان آسفالت شده سر و كله ي اتوبوس هاي مسافربري و بعضن ميني بوس ها پيدا شده . قبلن ها فقط تونس بود و فلاين كوچ كه تمام راه پر از سنگلاخ و پستي و بلندي و خاك را دوام ميآوردند وخيلي هم كه زود ميرفتند و نزديك ترين مسير را انتخاب ميكردند هشت ساعت بود. حالا همه از مسير دورتر ميروند چون امن تر است و با اين حال پنج ساعت در راهند.

شايد خيلي رقت انگيز باشد كه يكي  اين همه  از اسفالت شدن يك جاده خوشحال است. گاهي دلم براي خودمان ميسوزد براي اين همه خوشحالي از اينكه  وقتي به سلامت ميرسيم باميان و راه امن است ذوق ميكنيم و زنگ ميزنيم به عزيزانمان كه ما رسيده ايم به خير و راه قراري است.  گرچه با  ترس و پوشيدن  لباس محلي و نياوردن هيچ كارت و مدركي كه نشان بدهد براي دولت يا موسسسات خارجي كار ميكني همراه باشد.  از اينكه اينقدر محروم بوده ايم كه آسفالت  شدن  اين سرك برايمان كلي رويا بوده است و حالا وقتي در موتريم و مثل آن وقت ها بالا و پايين نميپريم و  هشت ساعت تمام سر و روي و لاي موها و مژه هايمان  خاك نمينشيند خوش ميشويم  و با شادي سرك را نگاه ميكنيم و حظ ميبريم. اما به هر حال خوشحاليم و اين همه چيز است.

باميان سرد بود و سوزناك. كار از باد پاييزي گذشته بود و آدم فكر ميكرد شروع زمستان است كه دارد خودش را نشانت ميدهد. درختان  تك و توك زرد شده بودند. بوته هاي  بلند و پر پشت لب رودخانه يكي در ميان زرد و سرخ و قهوه اي  بودند. رنگ بازي به طرز ديوانه كننده اي زيبا بود.

تمام روزهاي خوب و سرد باميان هيچ جا نرفتيم جزچند جاي نزديك و زيارت بودا و خلاص.  نه خانه ي دوستاني كه مدت ها بود نديده بودمشان، نه آنهايي  كه تازه صاحب فرزند شده بودند  يا خانه ساخته بودند و ديگران. هيچ جا نرفتيم و فقط حرف زديم و با هم بوديم و خنديديم و كلاه قرمزي ديديم.

باميان شهر كوچك من است. شهر سرد من با  آفتاب  تيز و روشنش،   عجيب آرامش ميدهد  به من اين شهر،  گرچه نبود امكانات و سرمايش دلگير كننده است  اما ميتوان با تدبير اوضاع را بهتر كرد.

انگار خاك و سنگ اين شهر مال خود من است انگار همه جايش سقف بلندي است كه خانه ي من است.

پ.ن امروز اينها را كه نوشتم خبر نداشتم باز راه نا امن شده و  جنگ در گرفته  در مناطقي  از مسير كه طالبان نفوذ دارند.

یک دیدگاه برای ”آرام آرامي قرار قراري!

  1. ساغر می‌گوید:

    خسته سفر نباشی مسافر، خوش به حالتان که حسابی حال کردید با ان هوای پاک، و خدا را شکر به خیر و سلامتی رفته و بازگشتید، زیارت هم قبول، دلم برایش تنگ شده است، آن باوقار محکم و استوار من!

  2. soode می‌گوید:

    سلامت باشي ساغر جان.

  3. مهسا می‌گوید:

    چقدر دل منو آب کردی.منم دلم دیدن بامیان رو خیلی میخواد.
    همیشه به خوشی وشادی وپر از حس خوب خانه ی پدری.
    راستی کدوم کلاه قرمزی رو دیدی؟مال امسال یا پارسال؟

  4. soode می‌گوید:

    انشاالله روزي بيايي و ببيني. با همه فقر و محروميتش دوست داشتني است. كلاه قرمزي امسال رو ميديديم.

  5. فقط برای یک صد تومانی می‌گوید:

    لذت دیدن رنگ ها متنوع بسیار دیدنی است

  6. صاب مرده می‌گوید:

    کاش از اون رنگ ها عکس میذاشتی!

  7. captain می‌گوید:

    دیدن اینکه این خاک هر سال یک وجبش هم درست بشه امیدوار میکنه ادم رو. همین که احساس کنی این خاک مال خودت هست،خودش خیلیه. احساس تعلق شاید یکی از بهترین احساس ها باشد. احساسی که زیاد تجربه اش نکردم اما مزه مزه اش کرده ام و همینش پایبند می کند ادم را.

  8. شیرین می‌گوید:

    چقدر این طالبان موجودات منفوری اند!
    امیدوارم هر چه زودتر دوباره امنیت برقرار شود و هر بار که اراده می کنید در رفاه و امنیت سفر کنید به شهر زادگاه. سوده جان بامیان باید منطقه کوهستانی باشد درست است؟ سمت غرب یا شمال غرب؟ یادم می آید که زیاد شنیده ام که برقراری امنیت در مناطق کوهستانی افغانستان کار سختی ست چون نیروهای سازمان ملل به راه باریکه های کوهستانی وارد نیستند، درحالیکه طالبانی ها مثل بز کوهی وجب به وجب آن نواحی را می شناسند 😦

  9. شیرین می‌گوید:

    همین الان روی گوگل نگاه کردم و دیدم کجاست 🙂 فکر نمی کردم نواحی مرکزی افغانستان کوهستانی باشند و نمی دانستم مجسمه های معروف بودا در بامیان بوده اند. کلی جاذبه توریستی دارد این ناحیه!
    امیدوارم روزی امنیت برقرار شود و مردم هم از مواهب و ثروت توریسم بهره مند شوند 🙂

  10. soode می‌گوید:

    اميدوارم شيرين جان و ممنونم كه سرچ كردي. باميان مردم آرامي داره. صلح طلب و دوستدار پيشرفت. اما راه هاي منتهي به باميان نا امنند متاسفانه به خاطر اينكه از جاهايي عبور ميكنه اين جاده كه طالبان در آنجاها نفوذ دارند.

  11. خانــــومِ سین می‌گوید:

    سوده جان، می دونی شاید تو به من کمترین فاصله ی مکانی رو داری بین دوستان مجازی ام، برای همین درکت می کنم
    شاید اینجا در ایران طالبان نیست اما اینجا هم خون و خونریزی هست…. اینجا انقدر استرس هست که من نمی تونم به راحتی برم بیرون، برم لب دریا و ساعت ها بهش نگاه کنم…. طالبان خیلی خیلی خیلی بدتر از این ها هستند، بهش که فکر می کنم خیلی ناراحت میشم، چون من درصد کمی می تونم درکت کنم
    راستی من تعریف زیبایی زنان اون منطقه کوهستانی افغانستان رو زیاد شنیدم از معلم ادبیات دبیرستانم
    منو یاد همکلاسی دبیرستانم انداختی، همیشه براش آهنگ شهاب تیام (ای دختر کابلی) رو می خوندیم
    این طالبانم با خاک یکسان شن ایشالا

  12. مهتاب می‌گوید:

    سوده عزيز باميان را زيبا و دوست داشتني توصيف كردي! مشتاق ديدن باميان شدم. اگر چند عكس هم ضميمه مي كرديد خيلي خوب مي شد.و اگر لطف كنيد توضيح كمي(مثلا نام ولايت و..) در حد شناخت درباره جايي كه مي نويسيد،بگويد موجب شناخت بيشتر ما از افغانستان مي شود!هر چند مي توان با سرچ كردن،اطلاعات را بدست آورد اما گفتن شما در حين نوشتن يك خاطره باعث مي شود بهتر به خاطر بسپاريم.

  13. jackmorrison می‌گوید:

    سفر بیشتر زندگی بهتر

  14. عمه سنگری می‌گوید:

    خیلی عالی بود بانو زمانی که تو در بامیان بودی من هم بودم به ما خیلی خوش گذشت واقعا چه ارامشی داره لحظاتی کنار بودا بودن. هی راستی من شناختمت 😉 خوشحالم که تو هم می نویسی

  15. soode می‌گوید:

    ممنونم عمه سنگري(: آره همون روزها كه تو بودي ما هم بوديم خيلي خوب بود خدايي.

بیان دیدگاه