كل عالم ميزايند تنها تو نيستي!

اولين بار كه شاهد زايمان زني بودم بيست وسه سالم بود در باميان بوديم . مادرم مرا برد داخل اتاق زايمان با دستكش و ماسك و لباس تا من كه فقط در فيلم ها ديده بودم يكي دست به كمر راه ميرود بعد ميبرندنش اتاق زايمان از نزديك ببينم …
پاهاي لاغر و باريكش ميلرزيد. آنقدر سفيد بود كه انگار يك قطره خون در بدنش نداشت. پرستار ها دور و برش استاده بودند يكي هي ميگفت زور بزن و زن خوابيده روي تخت نفس در سينه حبس ميكرد و باز ميلرزيد و ميگفتند بيشتر بيشتر. قوت كو ! دستهايش لبه هاي فلزي تخت را آنچنان ميفشرد كه ميترسيدم الان بند بند دستش از هم جدا ميشود لبانش را به هم ميفشرد، صدايش در نمي آمد! ميخواستم بگويم خوب داد بزن لا اقل صدايته بكش اما نگفتم.

. جرات نكردم ببينم چطور آمد بيرون آن آدمك عبوس و كثيف كه قرار بود شيرين ترين آدم عالم باشد براي زني كه دراز كشيده بود روي تخت. دست هاي زن سرد سرد بود. لبهايش بيرنگ، افتاده بود خسته و بي رمق و با چشم هايش بچه اش را ميپاييد.
بچه ش را پيچيدند نشانش دادند. ومادرم بلافاصله ازش پرسيد پايوازت كجاست؟ نامش چيه. زن جواب داد و نامي را گفت .پرستاري بهش گفت بلند شده ميتاني؟ پايواز بيا كمك كو نونو ره بگير. صبح فورا ببر واكسين شه بزن. . طاقت نداشتم حالم را ديگرگون كرده بود برآمدم. اگر جيغ ميزد اگر داد ميكشيد اگر ميگفت آخ شايد اينهمه منقلب نميشدم اما صدايش در نمي آمد بعدها كه خودم بچه دار شدم ديدم از درد انگار دارند كمرت را با دو تا جر ثقيل از دو طرف ميكشند داري كنده و پاره ميشوي! اما زن هاي مظلوم روستايي آخ نميگويند چون بهشان گفته اند شليته گري نكني. صدايت را بالا نكني كلگي عالم ميزايند تنها كه تو نيستي! وبعد آن زن هيچ متوقع نيست كه كسي دستهايش را ببوسد كه برايش گل بياورد. كه نازش را بخرد. ميزايد مثل اينكه دارد غذا ميپزد. مثل اينكه دارد زير گاو را تميز ميكند و يك روز خودش به عروسش ميگويد هيسسسسس!

یک دیدگاه برای ”كل عالم ميزايند تنها تو نيستي!

  1. Mute Vision می‌گوید:

    دلم گرفت این رو خوندم، مرسی از این پستت.

  2. مامان می‌گوید:

    از خوندن این واقعیت دردم اومد!
    منم داد نزدم، اما نه واسه اینکه شلیته گیری نکرده باشم! آقای پدری بود که مرتب دستم رو ببوسه و پیشونیمو پاک کنه!…

  3. ساغر می‌گوید:

    آخ سوده! دست مامانت طلا، من هم در آن شهر روستا مانند اولین کاری که خواستم برای جنس خودم بکنم تقاضای حضور در یک جلسه زایمان بود از مادر عزیزت، و ایشان در یک ظهر بهاری در حمل(فروردین) 1383 درست در 23 سالگی ام مرا به شفاخانه خواند، با همکار دیگرم رفته و چه سنگین بازگشتیم، و حکایت زنی که من دیدم هم مانند زنی بود که تو تعریفش کرده ای، اما من فکر می کنم علاوه بر تابو بودن جیغ زن در زایمان در این وادی، آنها نحیف تر از این هم هستند که نایی در بدن و فریادی در گلو داشته باشند، بر عکس تو من و همکار نگاه کردیم لحظه ورود را، و زن نحیف خونی و آبی در بدن نداشت و بچه خشکِ خشک و سفیدِ سفید انگار آرد بهش پاشیده بودند بیرون آمد، و همزمان بجای زن من و همکار جیغ زده گریه کردیم، و زن زاینده در طرفةالعینی از حال دراز کش به حال نشسته درآمد و گفت چی شده؟ و مادرت دوباره او را وادار به دراز کشیدن کرد و ضمن اینکه توضیح میداد،» جیغ زدن شما باعث می شود این فکر کند بجای انسان گربه زاییده، اینها که نمی فهمند دیدن زاییدن یک انسان و دیدن دنیا آمدن یک انسان دیگر برای شما چنان هیجان و دردی دارد که به جیغ و گریه بیفتید، این را تشویشی کردید الان ممکن است کیشه آبش بیرون نیاید»، بیرونمان کرد از آنجا…….

  4. soode می‌گوید:

    آره ساغر جان! من نگاه نكردم خيلي ترسيدم تا مدت ها توي ذهنم بود! و چه جالب كه هر دو در يك سن ديدنش را تجربه كرديم!

    • ساغر می‌گوید:

      من که تا چند روز داشتم استغفار می کردم از تمام بدی هایی که به مادرم کرده بودم، و بهش زنگ ها زدم و گفتم داستان را، و البته بیش از هر زمان دیگر بر محرومیت و مظلومیت و سخت جانی زن افغان پی بردم…….

  5. م.الف .گندم می‌گوید:

    سلام اجازه هست ؟
    الهی شکر که من بیهوش بودم ولی دردهای بعدی جان را به لب رساند.
    عجیب انکه اینقدر پوست کلفتیم که باز با دیدن یک نوزاد دلمان غنج می رود .

  6. فقط برای یک صد تومانی می‌گوید:

    خیلی سخته ٰ‌خیلی سخت ٰ فقط این را وقتی فهمیدم که از اطاق عمل دارن خانمم را می یارن بیرون وسط تابستانٰ از سرما داشت یخش می زد و از لرزشش تخت را می لرزاند. و فقط اون لحظه یاد یک حدیث افتادم که می گفت با تولد هر اولادی تمام گاناهان را خداوند خواهد بخشید

  7. شادی می‌گوید:

    آخ از زنگ صدای هیسسسس در گوش زنان. گاهی فکر می کنم چند نسل دیگر باید بیایند و بروند تا ما زن ها هم به عنوان انسان خودمون رو بپذیریم و پذیرفته بشیم؟ چقدر کنده آهنگ این پیشرفت؟

  8. مولود می‌گوید:

    دیدن این صحنه واسم غیر قایل تصوره…
    این دیدن بعدها کمکت کرد یا نه؟

  9. خواننده همیشگی می‌گوید:

    ئهههه چه خاطرات مشترکی همه مون داریم… منم توسط مامانت به صحنه دیدن زایمان طبیعی دعوت شدم… 22 ساله… و مثل تجارب شما یک خانم محلی بود که حتی آخ هم نمی گفت، لباش کبود شده بود و تند تند نفس میزد و لبه تخت رو با قدرت تمام فشار میداد ولی حتی کوچکترین صدایی ازش نشنیدم…. من نتونستم تحمل کنم همونجا زدم زیر گریه اومدم بیرون!

  10. captain می‌گوید:

    ببخشید گرچه بحث و جمع زنانه است ولی منم یک چیزی میخواستم بگم. والله راستکی اش رو که ندیدم ولی یک ویدیویی را دیدم که از زاییدن یک خانم بود. خداییش همان لحظه شکر کشیدم که این وظیفه خطیر را ندارم و درود فرستادم بر همه مادران جهان!

  11. Melodika می‌گوید:

    سلام سوده جانم
    کامنتت رو اونجا خوندم ، بیا اینجا که راحت تر باشه نوشتن برات . اگه جایی پیدا شد خصوصی برای تو و ساغر توضیح میدم قضیه رو …

برای soode پاسخی بگذارید لغو پاسخ